از آن پلی که برایـم ساخته ای نمی دانم چیزی مانده یا نه ..
که من خود بارم را افزون کرده ام و پل را آرام آرام به سمت تباهی کشانده ام ...
این سنگینی و پلی که باید به سمت تو بیاید ...
و مسیر ِ من ..
و صراط مستقیم ِتو ...
و چشمهای بسته ی من ...
و دست های تو که " فوق ایدیکم" ...
و پاهای سست من ...
و رحمانیت ِ تو ...
+ یـا من یـسمی بالغفـور الرحیـم !
+ شروع کردم سیـد ... شمارش معکوسش با تو !